پرنس دانیالپرنس دانیال، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
پرنسس بنیتاپرنسس بنیتا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

ما چهار نفر

کارای شما

ناناز خوب ومهربونم اومدم یه کم از علاقمندیهای شما توضیح بدم شما حسابی به نقاشی علاقه داری اوایل که مداد می دادیم دستت با خودکار عوضش می کردی حالا هم یه کم مدادرنگی دوست داری بیشتر با خودکار نقاشی میکشی اول فقط خط می کشیدی اما الان مهارت خوبی پیدا کردی چشم دماغ وگردی صورت را میکشی ویا بیضی میکشی با یه عالمه دایره زیرش که اینا یعنی ماشین کلماتی مثل بابا-مامان-دانیال-سمیرا-حمیدرا تا مینویسیم می خونی اگر جای انگلیسی نوشته شده باشه سریع میگی abc خیلی خیلی زیاد کامیون تریلی لودر و... علاقه داری تاعکسش می بینی میگی برای من می خری وخیلی کارای دیگه الان دیگه خسته شدم الهی همیشه عمرزنده وپاینده باشی ...
28 آبان 1392

تولد تولد

نازنینم بهترینم عزیزترینم آنروز که تو آمدی بودنمان رنگ گرفت عشقمان معنا شد تولدت با یه دنیای عشق  مبارککککککککککککک خوشکل من وبابا خیلی خیلی دوست داریم ایشالا تولد120 سالگیت برات جشن بگیریم یه خبر خوب دیگه اینه که..... جمع ما داره چهار نفره میشه ایشالا وشما هم با تمام عشق میای شکمم بوس می کنی قربون قد وبالات برم نفس من اگر هم می بینی دیر تبریک میگم بخاطر اینه که تولد شما با تاسوعا یکی بود دلم رضا نمی داد توی یه همچین روزی بیام تولد تبریک بگم البته برای شما مناسب با ماه قمری که دنیا امدی یعنی شب عید غدیر یه تولد مناسب گرفتم که هنوز عکساش بدستم نرسیده بعدا ضمیمه خواهد شد ...
27 آبان 1392

یا عبدالله حسین(ع)

سلام نفس مامان ازاینکه دوباره مطلب گذاشتن به تاخیر افتاد معذرت میخام اما چیکار کنم با مریضی که همه وقتمانم را گرفت وهمچنان ادامه  دارد بهر حال من الان دارم از خونه  مادر برات می نویسم   باز محرم امد وشور وعشق حسینی محله وکوچه ها را فراگرفت به عاشقان ودلدادگان حسینی این ایام تسلیت باد ...
17 آبان 1392

یاد روز حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                                                  که زانفاس خوشش بوی کسی می اید ا ین روز عزیز به همه  دوستدارانش از هر قشر وگروهی تبریک میگم   این روز برای من خیلی عزیزه چون حافظ دوست دارم چون من وهمسرم کنار هم قرار گرفتیم وامسال یه خبر خوب بهمون رسید بعدا درمورد خبر مفصل خواهم نوشت ...
22 مهر 1392

شیرین جوابی

نازنینم ا خه من چیکار کنم بس که عین عسل شیرینی امروز بهت میگم بیا شعر اقا پلیسه رابخونیم نگاهم میکنی من شروع می کنم شبا که ما شما میگی :می خوابیم اقا شما میگی:پلیسه بیداله بعد خودت جواب میدی چه فایده که بیداره ماشالا به شما که من کم میارم   تو عزیزدلمی الهی فدای ژست گرفتنت بشم ...
18 مهر 1392

شیرن زبونی شما

عسلکم روزت مبارکککککککککککککک این روزها در حال از پوشک گرفتن شما هستیم و خداراشکر نتیجه رضایت بخش بوده دیروز صبح تو ماشین بهت گفتم:مامان اگر دیش داشتی بهم بگیا   شما بی درنگ جواب دادی .اس ام اس می زنم  قیافه من اینطوری بود بعد جواب شما یعنی دلم می خواست محکم بغلت کنم ماشالا بهت گل نازم عاشقانه دوستت داریم     درضمن دوستان عاجزانه ازتون می خوام برای کودک دوساله که با مرگ دست وپنجه نرم می کنه دعا کنید         ا ...
17 مهر 1392

یا بانوی پاک

میلاد حضرت معصومه(س) برنازدونه ها ونازگل های عزیز مبارککککککککک علی الخصوص برشیرین زبانهای عزیزم در نی نی سایت ومادران گلشان   ایشالادرپناه خانم معصومه سربلند باشید ...
15 شهريور 1392

کارهای شما

عزیز دلم هر چی سعی کردم مطالب جامانده را با عکس بزارم اپلود نشد بازم تلاش خواهم کرد   این روزها دیگه کاملا حرف می زنی شعر که می خونم مثل پاییز پاییز تو کاملا اونو می خونی تلفن بدست می گیری همه اتفاقات خونه را برای همه توضیح میدی فقط خوش شانسم که نمی تونی بعضی کلماتو درست تلفظ کنی وگرنه چی میشد عاشق فاطمه ورها هستی وجدیدا عاشق عمو مجتبی هم شدی تا وقتی کنارش هستی دیگه سراغم نمیای همین جا کمال تشکر بخاطر زمانهای که شما پیششون می مونی تا من به کارام برسم دارم اعداد را درهم وبعضی وقتا تا3 میگی اخا من زیاد باهات کار نمیکنم فقط در زمینه تعداد کارمیکنم که این چندتاست تو میگی البته خیلی کارا می کنی ...
13 شهريور 1392

بعد از جشن

عزیزکم معذرت میخوام که مطلب دیر می ذارم اما بنا به دلایل بسیار اینطوری شد وبماند..... به قول خودت ببخشید حواسم نبود اینم عکسهای جشن امام زمان (ع) که شما بسیار پسر خوب وآقایی بودین واز مکان وزمان نهایت استفاده را بردید اینم وقتی رفتی زیارت شاهزاده محمد   ...
9 شهريور 1392

عروسی

دیشب عروسی دختر عمه مامانی بود شما تا الان بسیار عروسی رفتی اما چیزی که مهم بود بیشتر این عروسیها کوچولو بودی وزیر یکسال سنت بود خاطر همین زود می خوابیدی اونم توی اون همه سر وصدا اما عروسی دیشب شما دیگه بزرگ شده بودی کلا مفهومش می فهمیدی اولش چون به جایگاه رقص نزدیک نبودیم ازم خواستی که بریم جلو توهم بین اون همه بچه رقصیدی تا مدتی به نگار زل زده بودی اخه لباس عروس پوشیده بود ومثل فرشته ها شده بود ماشالا بعدش چشمت افتاد به دوربین که خانمه با دست به اصطلاح فرمونش داشت می چرخوند بعد هم به دوربین دیگه دقیق شدی که چطور پ ایه اش راتنظیم می کردن  اونقدر که دقیق شدی اخر خانم فیلم بردار عاشقت شد اومد یه بوس محکمت کر...
31 خرداد 1392