یه بوس کوچولو
گل پسرم
امشب شما یه کار جالب کردی که دلم نیامد بزارمش برای بعد
ما که بخاطر باران شدید از خانه بیرون نرفتیم تا مبادا دوباره شما سرما بخوری از آنطرف مامان جونت وعمه
عمو مجتبی وعموحمید خودشان با شام امدن خانه
تا عمو حمیدبهت گفت بیا بهم بوس بده رفتی سراغش اونم چه بوسی لباتو غنچه کردی گذاشتی رو لبش
منو و بابایی میگی از تعجب شاخ در اوردیم بقیه هم می خندیدن
جالب اینجاست که من الان دوهفته است دارم باهات کار می کنم تا بوس کردن یاد بگیری اما شما تنها
چیزی را که بی هیچ خجالتی می بوسیدی مهر نماز بود وبس منو بابا وبقیه ساعتها التماس می کردیم
تا به آرامی وبی صدا لپامون بوس کنی وشما فقط خجالت می کشیدیالبته در مورد من کمتر خجالتی بودی
اما امشب از اون شبا بود کلی خندیدیم
فدای بامزه کوچولومون بشیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی