پرنس دانیالپرنس دانیال، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
پرنسس بنیتاپرنسس بنیتا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ما چهار نفر

ای امان از مریضی

عشقهای من چیکار کنم این مریضی دست برداره هنوز دوهفته نگذشته که اون سرما خوردگی با اون شدت تمام شد ولی دوباره امد این دفعه شدتش کمه خداراشکر گوش شیطون کر الهی بمیرم دانیال م یه کوچولو خورده ولی ابجیش همه چی باهمه  سرماخوردگی عفونت گوش و وای وای دندون درد که حسابی درگیرت کرده ویا داری گریه می کنی  یا غر می زنی ونق می زنی خدا کنم زودتر تمام بشه ودندونای خوشکلت دربیاد هرچند برای روزای بی دندونیت دلم تنگ میشه اما خوب این قسمتی از زندگیه الهی همیشه سالم وسلامت باشید هم شما هم بچه های کل دنیا وخدایا کمک کن به چهار از دوستا وعزیزای گلم که اگر صلاح می دونی امسال سال تحویل  جمعشون سه نفره وحتی چهار نفره بشه ...
19 اسفند 1393

بی قراری

گلای خوشکلم نگید مامان تنبلی داریما اما چیکار کنم همین الان که دارم می نویسم از خوابم زدم نشستم دارم می نویسم اخه از صبح انقدر دنبال شماها وکارای خونه هستم که کم میارم خانم خانما این روزا بی قرار دندون هست خدا کنم زودتر دربیاد تا دردش براش کمتر بشه اقا دانیال هم 8ماهه بود که دندون در اورد روز تولد مامانی البته اقا بود خیلی اقا سر فقط چهارتا از دندونشا خیلی گریه کرد وگرنه بقیه اش بی هیچ سر وصدایی خداراشکر جوونه مید کاش بنیتا هم همین طوری باشه بهر حال که خیلی دلم برای روزای بی دندون بودنش تنگ میشه قسمت باحال روزای زندگیتون اینه که دانیال میخنده بنیتا هم عمیقا میخنده ووقتی گریه می کنه اونم شروع می کنه خدابرا هم نگهتون داره ...
13 اسفند 1393

یه کوچولو

نازنینانم از کار های بامزه شما دوتا هرچی بگم کمه بنیتا خانم که  به د د  گفتن افتاده وسط گریه هر از گاهی  ماما می کنه وقتی اسم داداش را می بره کلی می خنده  از بازی قایم موشک خیلی خوشش میاد اقا دانیال  دیگه حسابی زبون می ریزه  به خاله گفته  خاله الهه میخاد ماشین قراضه بخره دیروز که رفته بود خونشون می گفت خاله یه 206 قراضه خریده رنگشم سفیده کلی هم با خاله مریضت  بازی کرده بودی تا حسابی سرحالش کنی   راستی یه خبر مهم نینی عمه زهرا دنیا اومد اقا دیگه تحمل نداشت  اخر هفته36 دنیا اومد وزنش2850بود خیلی کوچولوه وعجیب شبیه باباشه اونم همین اول کاری هر کی بهت میگه اسمش چیه م...
27 آذر 1393

شما وکارهایتان

عزیزانم این روزها زود می گذره تا بخوای ببینی چقدر رفته می بینی  ای وای وای دل غافل.... بهر حال  بنیتا خانم  دیگه کاملا غلت می زنه  تا مسیر طولانی طی نکنه  اروم  نمیشه از سه ماهگی که شروع کردی  تا الان که 5ماهت شده دیگه کاملا استاد شدی یه کلماتی هم بصورت نامفهوم ادا می کنی واما خان داداش  حالا که وارد4سالگی شده حسابی افتاده رو ی اذیت کردن  که البته فکر کنم نصف همسن وسالهاش اذیت می کنه وزبون می ریزه مثل همین چند روز پیش اتاقش مرتب کردم امده ایستاده وسط اتاق میگه کی گفته اتاقم مرتب کنی ودوباره بهم ریختش یعنی هیچی به هیچی اقا تازه شدن یک متر با وزن 15/300 خدار...
11 آذر 1393

سه سالگی گلم

عزیزم نازنینم خوشکلم بگو بدونم یکی یه دونه ای بلا یادت میاد اون روزا و اون شبا اونقده بودی اینقده شدی ناقلا کوچولو بودی بزرگ شدی ماشالا   تولدت مبارکککککککککککک دوستت داریممممممممممممم ایشالا خدا همیشه پشت وپناهت باشه ببخش که نتونستم برا تولد بگیرم  اخه بخاطر مامان جون نمیشد ایشالا سال دیگه که حال منم مساعد باشه   ...
21 آبان 1393

شیرنخوردن

نازنینم از برگ گل نازکترم   چی بگم که حسابی کلافه وداغونم تا الان برکردم شاید بهتر بشی اما هیچ تغییری در کار نبود امروز دیگه یکماه شده که شما تو خواب شیرم می خوری همه روشی هم امتحان کردم اما بی نتیجه بوده واقعا خسته شدم همه گفتن زود خوب میشه اما کو کجا ؟؟؟ داداشت  یه طور دیگه فیلم داشت وقتی کوچولوبود اون شیرخشکی بود وبا چه بدبختی بالاخره از 4ماهگی شیرم خورد اینم از شما البته شما شیرخشک فقط دووعده اونم همون روزای اول خوردی اما نمی دونم بخاطر غذا یاعطر یا اعتصاب و...بود دیگه نخوردی خدا کنم درست بشه که شده معضل   عاشقتمممم بهترینم به قول داداشی خداراشکر که خدا تورا به ما داده  ...
30 شهريور 1393

دوماهگی

دخترک بی همتای من نامت واقعا برازنده وجودت هست  چرا که زیبای برای من ومن به وجودت می نازم واکسن دوماهگیت را زدم تا پاهایت را تکان می دادی جیغت به هوا می رفت الهی بمیرم با شیر نخوردنت همش گریه می کردی خداراشکر وزنت عالی بود 1200گرم اضافه کردی داداشت هم خوب بود 14کیلو باقد98 60روز راباهم گذراندیم سخت اما شیرین چراکه دلدردهای شبانه تورا خیلی ازارداد اما خوشبختانه 50روزه به اتمام رسید خوشحال بودم که حالا می شود با تو راحت بازی کنم اما دوامی نداشت چرا که الان 5روزی هست شیرم را نمی خوری مگر درخواب واین شده معضل  چراکه همش درحال تکون دادنت هستم تا بخوابی من سیرت کنم خداکنم این نیز بگذرد ...
4 شهريور 1393